از پختگی امیرکبیر در تبریز تا تاسیس دارالفنون تهران

۲۰ام دی ماه سالروز شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر صدراعظمِ توسعه خواه ایران است. او که تجربه مدیریت در شهر ولیعهد نشین تبریز را داشت وقتی در زمان ناصرالدین شاه به صدراعظمی رسید اقدام به تأسیس دانشگاهی به نام دارالفنون نمود. می‌‌دانیم در دو دهه اول قرن نوزدهم، ایران دو بار با روسیه تزاری وارد جنگ شد. وقتی در جنگ اول (۱۸۰۵-۱۸۱۳) ایران شکست خورد عباس میرزا فهمید که این شکست به دلیل عقب ماندگی ایران از قافله توسعه است و برای همین او تمایلی به ادامه جنگ با روسیه را نداشت که چون به جنگ دیگر با روسیه در سال‌‌های ۱۸۲۴-۱۸۲۸ تن داد مجبور شد علاوه بر از دست دادن اراضی وسیع و پرداخت غرامت، چندین امتیاز اقتصادی و سیاسی هم به روسیه بدهد. عباس میرزا برای جبران عقب ماندگی دست به اعزام دانشجو به خارج زد. امیر کبیر هم در ادامه کار عباس میرزا به جای اعزام دانشجو، دارالفنون را تأسیس کرد. متأسفانه مخالفان کشور بر علیه این صدر اعظمِ توسعه خواه توطئه چیدند و او را در ۲۰ ام دی ۱۲۲۹ شمسی (۱۰ ژانویه ۱۸۵۱) به شهادت رساندند.

توسعه که ترجمه کلمه Development انگلیسی است عبارت است از بهبود مستمر همه ابعاد زندگی اجتماعی از جمله اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی. می‌‌توان آغاز توسعه را به آغاز رنسانس در اروپا نسبت داد. در رنسانس علم باوری ایجاد شد و در فرایند آن توزیع قدرت صورت گرفت.

در واقع می‌‌توان گفت توسعه دو پیش فرض دارد:
یکی علم باوری و دیگری توزیع قدرت. علم یادگرفتنی است و در جامعه علم باور، ضابطه جایگزین سلیقه و شایسته‌‌سالاری جایگزین ناشایستگی می شود. کشورهای اروپایی بعد از باور علمی اقدام به توزیع قدرت در جامعه کردند. یعنی بعد از محدود کردن قدرت لایتناهی پاپ در دین و سیاست و جایگزین شدن شاهان به جای پاپ، با تدوین قانون اساسی، قدرت شاهان را هم محدود کردند که در ادبیات توسعه به این حرکت، انقلاب مشروطه یا Constitutional Revolution یا انقلاب قانون اساسی گفته می‌‌شود.

باید دانست در همه کشورهای توسعه یافته این دو پیش شرط تحقق یافته است.

علاوه بر دو پیش شرطِ علم باوری و توزیع قدرت، برای توسعه دو ساختار ضروری است:
یکی ساختار مناسب دولت-ملت (Nation-State) و دیگری نظام آموزشی سازگار با توسعه. در اروپا دولت-ملت بعد از سال ۱۶۴۸ (پیمان وست فالیا) ایجاد شده است و همه کشورهای توسعه یافته دارای دولتی هستند که منافع ملی را تعقیب می‌‌کنند و همینطور نظام آموزشی سازگار با توسعه راه انداخته‌‌اند به طوری که در مدرسه و دانشگاه آنچه برای زندگی در جامعه لازم است به صورت عملی به فراگیر یادداده می‌‌شود.

اروپایی‌‌ها بعد از شکست از مسلمانان در ۱۴۵۳ و تغییر اندیشه دینی خود به پروتستانیسم، در مسیر توسعه افتادند و بعد از چند سده تلاش شبانه‌‌روزی به توسعه رسیدند. به طور کلی می‌‌توان گفت کشورهایی که به توسعه رسیده‌‌اند به دو علت بوده است، یا به دلیل شکست، مسیر خود را تغییر داده اند یا این که به علتِ توسعه نیافتگیِ خود پی برده‌‌اند. عباس میرزا و امیرکبیر متوجه عقب ماندگی ایران شده بودند. و برای همین است اعزام دانشجو توسط عباس میرزا حدود ۴۰ سال زودتر از ژاپن صورت گرفت. متاسفانه عمر عباس میرزا کوتاه بود و امیر کبیر هم در اوایل صدراعظمی به شهادت رسید.

ملاحظه می‌‌شود تلاش بزرگانی مانند عباس میرزا و امیرکبیر در جامعه ما موثر بوده ولی علی‌‌رغم کوشش‌‌های فراون، هنوز در ایران دو پیش شرط توسعه تحقق نیافته است. بزرگانی مانند میرزا حسن رشدیه چه زجرهایی در راه ایجاد نظام جدید تحصیل و راه اندازی مدرسه تحمل کردند و روشنفکران و مجاهدانی که در انقلاب مشروطه مجاهدت فکری و جسمی کردند و انقلاب مشروطه را در ۱۲۸۵ به پیروزی رساندند اما مخالفان مشروطه از جمله محمدعلی شاه قاجار و رضاشاه و پسرش محمدرضا شاه، قانون اساسی را به کناری نهادند و سیستم اقتدارگرایی را تقویت کردند و در نتیجه مانع توزیع قدرت شدند.

بنابراین اگر ما خواهان توسعه هستیم باید در محقق ساختن پیش فرض‌‌های توسعه و ایجاد ساختارهای ضروری آن گام‌‌های موثری برداریم تا روح بزرگانی مانند شهید میرزا تقی خان امیرکبیر و عباس میرزا شاد گردد.

محمدباقربهشتی
۲۰ دی ۱۴۰۲

به مناسبت سالروز شهادت امیرکبیر ستاره پرفروغ تاریخ توسعه ایران :
اصلاحات امیرکبیر یک ” انقلاب از بالا ” بود .

از امیرکبیر پرسیدند:
در مدت زمان محدودی که داشتی، چطور این مملکت را از هرچه دزد بود پاک کردی؟ گفت: من خودم دزدی نمی کردم و نمی گذاشتم معاونم هم دزدی کند. او هم از این که من نمی گذاشتم دزدی کند ، نمی گذاشت معاونش دزدی کند و …تا آخر همین طور .
اگر من دزدی می کردم تا آخر دزدی می کردند و کشور می شد دزدخانه، همه هم دنبال دزد می گشتیم و چون همه ما دزد بودیم هیچ دزدی را هم محکوم نمی کردیم.
سفیر انگلیس ﻗﺘﻞ میرزا تقی خان فراهانی (امیرکبیر) ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ “ﺣﻘﻮﻕ ﺑﮕﯿﺮﺍﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ” ﭼﻨﯿﻦ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿ ﮑﻨﺪ: ﺍمیرکبیر تنها ایرانی وطن پرستی بود که نتوانسته بودیم او را ﺑﺨﺮﯾﻢ. سرانجام نامه ای به دولت عالیه انگلستان نوشتم و برای کشتن ایشان درخواست پول کردم و …

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.