در رثای استاد نازنین و فرزانه ام _دکتر ناصر تکمیل همایون

دایره المعارف و عاشق تاریخ کهن ترکان ایران

شادروان دکتر ناصر تکمیل همایون (۱۳۱۵_۱۴۰۱ ه.ش) آموزگار و تاریخ نگار بنام ایران و از خانواده های اصیل ترک قزوینی است. و در نزدیک به ۹ دهه عمر پر بار خود در فرایند یادگیری و آموزش لحظه ای درنگ نداشت.بقول پروفسور حسن امین،استاد ناصر تکمیل همایون دانشمند نازنین ما اهل دانش و بینش،علم و عمل ،فرهنگ و سیاست و نطق و کتابت بود.و به قول رئیس فرهنگستان علوم فقدان او برای دانش کشور یک ضایعه بود. نویسنده این سطور در سال ۷۴ در دوره ی کارشناسی ارشد روزنامه نگاری در تهران ،درس تاریخ معاصر ایران را با آن استاد فقید خواندم.در کلاس ۱۲ نفری همین که دانست از دیار تبریزم برای تحقیق بیشتر بررسی و بازخوانی دوره ی قاجار را به حقیر تکلیف کرد و کتاب دو جلدی زنده یاد علی اصغر شمیم درباره ی سلسه ی قاجاریه را توصیه فرمود .استاد معتقد بود که تبریز در حکومت ۱۴۰ ساله ی قاجاریه ثقل تجارت ،سیاست و فرهنگ ایران زمین بود.به دارالسلطنه تبریز اشاره می کردو رفت و آمد نمایندگان دول بزرگ به آن را یادآور می شد.در نغز و لطایف و اشارات و امثال حکم و اشعار و آوردن شواهد ید طولانی داشت.کلاس های درسش چه در دانشگاه تهران ،شهید بهشتی و تهران مرکزی جنب و جوش فراوانی داشت و معمولا در کلاس ها علاقمندانی خارج از قشر دانشجو هم می نشستند تا از خرمن دانش وسیع استاد بهره ببرند و کلاس ها جای سوزن انداختن نبود و آفت خواب و خماری یا رمیدگی و سستی و بی انفعالی در حین تدریس استاد اصلا نبود.هم دکتری تاریخ و هم دکتری جامعه شناسی از دانشگاه سوربن پاریس داشت به زبان های انگلیسی ،فرانسوی و فارسی و ترکی مسلط بود.نوشتار و گفتارش برغنای منابع و مستندات تاریخی و مکتوب ایران می افزود. هم اهل تحقیق ،هم اهل ناطق و هم اهل قلم و مولف بود.برای آشنایی نسل دانشجو با تاریخ و تمدن ایران زحمات سفر به تمام نقاط تاریخی ایران که نشانه های تمدنی را داشت می کشید. سخنرانی های دلنشین و پر محتوا و پر مغز استاد فقیدمان را چهره محبوب در بین اساتید و اهل فن و تحقیق و تشنه ی مطالعه ی تاریخ ایران کرده بود. به  قول احمد مسجد جامعی هم دلسوز هم آینده نگر و هم آینده پژوه بود. و هم نگران تاریخ و طبیعت ایران …

مرید زنده یاد شادروان دکتر محمد مصدق آن نخست وزیر محبوب آزاده و مردمی ایران بود و تکیه سخنش این بود که مصدق را نمیتوان از تاریخ حذف کرد و از محبوبیت ملی و بین المللی آن کاست و کتاب مستندی هم درباره ی محمد مصدق دارد.به تبریز و آذربایجان نیز ارادت خاصی داشت در وصف تبریز می گفت :نقش این شهر کهن و تاریخ ساز در تاریخ گذشته و معاصر ایران از نقش اسلامبول برای امپراطوری عثمانی کم نیست . وی تبریز را گلوگاه آزادی و ورود اولین های تمدنی به سرزمین ما می دانست و می گفت :تهران در سه دوره قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی پایتخت ایران است ولی تبریز کهن ۹ بار پایتختی ملی و منطقه ای ایران بزرگ را با خود یدک میکشد. در زمان استانداری دکتر سبحان اللهی و بزرگداشت یکصدمین سال انقلاب مشروطه به تبریز آمد و در خانه مشروطه سخنرانی مفصلی داشت و چنین می گفت که من هر نقطه ی ایران می روم بخشی از تاریخ را می بینم ولی وقتی به آذربایجان و تبریز می آیم مباهات می کنم و سرم را بالا می گیرم و به بزرگان و قهرمانان ملی آن ادای احترام می نمایم. و میدانم که فرزندان بزرگ این سرزمین در سربلندی ، آزادی و استقلال ایران بزرگ برجسته تر از همه ی اقوام بوده اند. استاد تکمیل همایون ایران دوستی صدیق ، و ایران پژوهی نابغه و ایران ستایی واقعی بود که هزاران نوشته وسخنرانی مکتوبات و تالیفاتش اسناد جاوید و قابل وثوق برای اهل دانش و دانشجو است و دوست رسانه ای ام جناب مهرداد خدیر نوشته ای وزین در معرفی استادمان تکمیل همایون داشته است که آن را برای مطالعه ی بیشتر علاقه مندان و آشنایی با آثار و احوال استاد عینا می آورم.

وجه غالب شخصیت او که طی ۶۰ سال بروز داشت همین ایران‌دوستی، ایران‌پژوهی و ایران‌ستایی بود و به خاطر همین با این‌که در فرانسه دو رشتۀ تاریخ و جامعه‌شناسی را تا اخذ دکتری پیموده و شخم زده و کاشته و پرورانده بود به ایران بازگشت و پس از اتفاق تلخ در آغاز دهۀ ۶۰ و خلاصی از آن نیز باز در ایران ماند و ماند و کار کرد و کار کرد و یک لحظه از یاد ایران و دکتر محمدصادق فرونکاست و ابایی هم نداشت که وقتی از او پرسیدند ” چرا در کار تحقیقی شما درباره زندگی سیاسی مصدق در دوره قاجار نکته انتقادی وجود ندارد” پاسخ دهد :”چون انتقادی نیافتم! “

از این رو نمی رنجید اگر به او بگویند: “مورخ مصدقی” چون مصدقی بودن مترادف با وطن دوستی می دانست ولی این مصدقی بودن چنان نبود که او را به تعصب وادارد و در مواضع سیاسی همچون رفیق شفیق و قدیمی خود که از قتل فجیع او سخت رنجور شد _ داریوش فروهر _چنان باشد که با دیگران نجوشد.

تکمیل‌همایون قلم بسیار‌شیرینی هم داشت و مثل یک روزنامه‌نگار با جزییات و توصیفات می‌نوشت و قلم خشک آکادمیک نداشت. هنوز طعم مطلبی که دربارۀ دروازه‌های قدیم تهران نوشته بود زیر زبانم است و دریغ که یک ساعت کتابخانه را زیر‌و‌رو کردم تا آن مطلب را پیدا کنم و نشد تا نشان دهم چه نثری داشته و چه تهران‌پژوهی بوده این زاده و بالیدۀ قزوین و کوچیده به تهران و چه انسان شریف و عمیقی بود این مرد که دانش زیاد او را به وادی غرور نینداخته که فروتن‌تر کرده بود و به تعبیر شاملو در “ارتفاع شکوه ناک فروتنی” می ایستاد و جدای محمدصادق از یاد دکتر غلامحسین صدیقی_استاد خود نیز فرو نمی کاست و البته فراتر از همه اینها عاشق ایران بود و دوری از آن را تاب نمی‌آورد و حتی دربارۀ آن سال‌های زندان بعد از انقلاب که در بخشی از آن زیر تیغ اعدام هم بود می‌گفت شاید اگر از ایران رفته بودم حس تلخ‌تری داشتم؛ این جمله را در پایان یکی از نشست‌های انجمن فرهنگی افراز که فرصت گفت‌و‌گویی در حاشیه دست داد به خودم گفت وقتی می‌خواستم بدانم واقعا به اولین رییس جمهوری ایران پس از برکناری پناه داده بود یا اتهام بود هر چند آن روز طفره رفت ولی بعدتر در خاطرات خود توضیح داد از جنس پناه‌دادن بوده نه مخفی کردن و ابوالحسن بنی صدر هم پس از چندی از خانه او رفته و نقشه خروج مخفیانه را جای دیگر ریخته بود.

 

تنها دفاع او در دادگاه او این بود که به من پناه آورده بود و از فرانسه رفیق بودیم (بنی‌صدر به او می‌گفت: تکمیل) و نگران جان اولین رییس جمهور بوده تا قدری فضا آرام شود اما بعد به عکس تندتر شد و بنی‌صدر رفت و او به زندان افتاد و حکم اعدام هم صادر شد اما با وساطت و در واقع مداخله مستقیم آیت‌الله منتظری بر اساس شناخت خودشان و کثیری از چهره‌های دانشگاهی و سیاسی، حکم لغو و پس از چند سال هم آزاد شد. (ادامه همکاری با دفتر بنی‌صدر پس از شدت گرفتن اصطکاک میان او و سران حزب جمهوری اسلامی هم البته در زمرۀ اتهامات او بود).

وقنی دکتر پرویز ناتل خانلری که وزیر کابینۀ اسدالله عَلَم بود و صورت‌جلسه هیأت دولت در برخورد با قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را امضا کرده بود بیش از ۱۰۰ روز در زندان جمهوری اسلامی نماند و اعتبار و اشتهار فراوان علمی و ادبی به داد او رسید، یا دکتر حسین خطبیی رییس طولانی مدت جمعیت شیر و خورشید سرخ -زیر نظر شمس پهلوی – و دکتر شجاع شیخ الاسلام زاده وزیر بهداری دولت هویدا هم به خاطر خدمات ادبی و علمی و پزشکی از اعدام جِسته و آزاد شده بودند چرا ناصر تکمیل همایون که از تبار آنان از حیث سیاسی نبود ولی چون آنان برای ایران کوشیده بود، نه؟

 اعدام نشد و در سال ۶۴ آزاد شد اما حالا یک استاد دانشگاه و نویسنده و پژوهش‌گر با سال‌ها مبارزه با رژیم گذشته و دو دکتری تاریخ و جامعه شناسی از فرانسه و سابقۀ معاونت وزارت در دولت موقت مهندس بازرگان رسما بیکار و تنها و محروم از تدریس شده بود. مثل دکتر حسن توانایان‌فرد نمی‌خواست برای امرار معاش به مسافرکشی روی آورد و یا مانند دکتر ناصر کاتوزیان استاد برجستۀ حقوق سال‌ها در عسرت زندگی کند تا سرانجام دریابند با یکی از نویسندگان پیش‌نویس قانون اساسی چقدر بد کرده‌اند و درصدد جبران برآیند.

در این دوران تیره اما به ناگاه نوری تابید. دکتر محمود بروجردی داماد امام خمینی به او پیشنهاد داد با همان موقعیت دانشگاه به پژوهشگاه مطالعات و علوم انسانی در یوسف‌آباد (چهارراه آ.اس.پ) برود و به تحقیق و نه تدریس بپردازد چندان‌که در فرانسه هم اوقات فراغت و بعد هم اشتغال خود را در کتابخانه می‌گذراند و با نسخ خطی سر و کله می زد و سخت در این غور کردن پرحوصله بود. همین که از زندان به میان کتاب‌ها بازمی‌گشت انگار به بهشت رفته است و انصافا دکتر بروجردی محیط آنجا را حفظ کرد تا وقتی به دست دیگری افتاد.

رییس پژوهشگاه به رغم نسبت بسیار نزدیک خود با بینان‌گذار جمهوری اسلامی به ریاست همان جا بسنده می‌کرد و سکویی برای مناصب بالاتر نساخت و البته طبیعی بود که روی حرف او وزیر و نخست‌وزیر هم حرف نزنند و استادان و پژوهش‌گران با همین پشت‌گرمی با خاطری آسوده و فراغ بال کار می‌کردند.

پس کنج دنجی که تکمیل همایون یافت تا ۲۰ سال خانۀ دوم او بود تا سال ۸۴ که بازنشسته شد. از خوش‌وقتی های من هم این بود که در ۱۰ سال اول دو سه بار او را دیدم نه در آن مؤسسه که در مؤسسه گل‌و‌گیاه خودمان که در آن نزدیکی‌ها بود و لذت می‌بردم که انتظار نداشت وقتی برای خرید گیاه آمده دربارۀ تاریخ و فرهنگ حرف بشنود اگرچه تا به سیاستُ گریز می‌زدم نقطۀ پایان می‌گذاشت و احساس می‌کردم می‌خواهد بگوید: من از آن دنیا آمده‌ام، دست‌بردار جوان!

او در ۲۵ آبان ۱۴۰۱ درگذشت و ۵ روز دیگر زادروز اوست یا بود. یعنی ۴۰ سال بعد از سال ۶۱ یا کمی قبل‌تر و بعدتر که به اتهام اختفای اولین رییس جمهوری ایران به اعدام محکوم شد نیز زیست.

مخالفان حکم اعدام دو استدلال مهم دارند: نخست این‌که چه بسا بعد از اعدام مشخص شود فرد بی‌گناه بوده و فرصت جبران در میان نباشد حال آن‌که در زندان همچنان می‌تواند برای اثبات بی‌گناهی یا متناسب‌نبودن مجازات با جرم و بزه بکوشد. دوم این‌که با گذر زمان چه بسا نظر حکم‌دهنده رقیق یا شاکی منصرف شود و او در بازگشت به جامعه منشأ خدمات تازه شود. کما این‌که دیدیم دکتر شیخ‌الاسلام‌زاده سال‌ها در بیمارستان پارس کار کرد و همان جا هم می‌خوابید. یا احسان نراقی در یونسکو یا دکتر خطبیی.

آن حکم اگر اجرا می شد ۴۰ سال زندگی بعد از تکمیل همایون گرفته شده بود در حالی که خوش‌بختانه بعد سه چهار سال آزاد شد و در فاصلۀ سال‌های ۶۴ تا همین اواخر یک دَم از فعالیت فرهنگی بازنایستاد و بیش از نهادهای بودجه‌خوار و کم‌مصرف تولید فرهنگی و ثمر داشت. (راستی تا یادم نرفته مراد از اعدام در این فقره ناظر به اعدام غیر‌قصاصی است).

اگر مجالی برای گفت‌و‌گوی تفصیلی دست می‌داد شاید می‌پرسیدم علاقۀ شما به نادرشاه افشار – که سبب شد نام فرزند خود را نیز نادر بگذارید-  به خاطر دوستی دیرین با دکتر رضا شعبانی است که نادرپژوه‌ترین مورخ ایرانی است یا سبک نادر را نمی‌پسندید چرا که به هر حال پادشاه بود و جهان‌گشای و شما مصدقی هستید و شاید هم پاسخ می‌داد مهم ایران‌دوستی است چه در نادر بروز کند چه در مصدق و شاید هم به طنز می‌گفت نام فرزندم را نادر گذاشتم تا به نام خودم (ناصر) شبیه باشد! این نکتۀ آخر آمد تا بدانیم تاریخ‌پژوهی او چه عمق دل‌چسبی داشت و از همه مهم‌تر این که هم در کتابخانه بود و هم در جامعه. هم استاد آکادمیک هم اهل تعامل با رسانه‌ها.

کمترین حق او این بود که این روزها تصویر تهران‌پژوه را در جای‌جای تهران ببینیم و البته چه جای نقد به شهرداری کنونی وقتی احمد مسجد جامعی نوشت در دوران قبل هم این مجال فراهم نیامد اگرچه در محافل و مجامع حضور داشت و با مزه‌تر از همه رونمایی از کتاب “ دروازه غار ” در قهوه خانه رمضان یخی بود و آقای مسجد جامعی نوشته از این پیشنهاد بسیار استقبال کرد و گفت خاطرۀ باشگاه کارگران در سال‌های اول انقلاب را هم برای او تازه می‌کند. مورخ و جامعه شناس باید در متن جامعه باشد و ناصر تکمیل همایون، چنین بود …

 ✍🏻 محمد فرج پور باسمنجی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.