روزی که ال هاشم آمد با استقبال گرم جمعی از مردم تبریز مواجه شد. آنهایی که پیش از خطبه و پیش خطبه، خیابان را برای خیر مقدم گویی برگزیده بودند.
یکی دوجوان که کمتر شبیه سایر مستقبلین بودند؛ شعار میدادند (( بو سیدین نفسی، سیندیراجاق قفسی )) که یک سرهنگ سپاه به آنها تشر زد و گفت از کدام قفس صحبت میکنید؛ قفسی در کار نیست. و ادامه داد فقط بگویید (( صل علی محمد، یاور رهبر امد ))
زنده یاد آل هاشم و جبارزاده هم از بالای خودرویی با سقف باز تنها لبخند میزدند و دست تکان میدادند.
آل هاشم که آمد ساختار شکنی های خود را آغاز کرد. نرده میان مسئولین و رعایا را در نماز جمعه برداشت. درهای ورودی را یکی کرد، به هنرمندان درخشیده در فستیوالها زنگ زد و تبریک گفت. بربری خرید، سوار تاکسی شد، بازارگردی کرد، مجلس ختم انقلابی و غیر انقلابی را خالی از خود نگذاشت و هرگز در زمین به کبر و غرور و ناز راه نرفت ( سوره اسرا آیه ۳۷)
آل هاشم که بود قانون بر سلیقه چربید.مسئولین از او نترسیدند اما احترامش را بر خود واجب کردند و البته همه ی این ها اینگونه نبود که همگان را راضی کند.
بسیاری هم معتقد بودند که تماشای فوتبال، سینما و تئاتر دیدن و این همه در دسترس بودن شان امام جمعه را پایین میآورد و او البته با آنها جنگید و گاه حتی زخمی هم شد اما از راهی که در پیش گرفته بود سرباز نزد. حالا اما آل هاشم مارا تنها گذاشته است و تلفن همیشه روشن او تا ابد از دسترس خارج شده است. اما تاثیرات او در ایجاد استانداردهای جدید و نرم تازه ((امام جمعه)) بودن میراثی است که از او باقی مانده است.
حالا هرکس که امام جمعهی شهر ویژهی تبریز شود کار سختی در پیش دارد، یا باید تمام کشته های آل هاشم را شخم بزند و به دوران پیشا آل هاشم برگردد که بسیار سخت خواهد بود و یا راه سخت آل هاشم رامنزل به منزل بپیماید.