هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷ را میتوان سیاهترین جمعهی سیاه تاریخ ایران در دورهی پهلوی دوم دانست. روزی که تعداد زیادی از مردم غیرمسلح توسط ارتش شاه گلولهباران شدند و در خون خود غلتیدند. با این حال این روز در عین حال نقطهی عطفی بود در تاریخ انقلاب اسلامی. نقطهی عطفی که تکلیف حتی دو دلترین آدمها را روشن ساخت واقعیت حکومت دژخیم شاهنشاهی را روشن کرد. بازخوانی ماجرای ۱۷ شهریور سال ۵۷ فقط بازخوانی یک فاجعه نیست بلکه بازخوانی ماجرایی است که به نوعی نقطهی پایانی رژیم شاهنشاهی را رقم زد.
قیام ۱۷ شهرویور را نمیتوان بدون توجه به وقایع قبل از آن بررسی نمود چرا که این قیام برآیند ماجراهای قبل از خود بود. ماجراهایی که از نزدیک به دو دههی پیش به صورت جدی آغاز شده و تا این روز نیز تداوم یافته بود. قیامهای نوزدهم دی ماه سال ۵۶ در قم و قیام ۲۹ بهمن تبریز در همان سال جزو همان وقایعی هستند که مثل تکههای یک پازل کنار هم قرار میگیرند تا برسند به ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷.
مرور وقایع در بازهی زمانی کم نیز میتواند روشن نماید که چگونه آتشی که شعلههایش زبانه میکشید در مدتی کم ناگهان به یک آتش بزرگ بدل شد. آتشی که که دیگر نمیشد آن را مهار کرد! محمدرضا شاه بعد از استعفای جمشید آموزگار از مقام نخست وزیری در حرکتی حیلهگرانه شریف امامی را که روحانی زاده بود مامور تشکلیل دولت کرد. این دولت قرار بود با شعار آشتی ملی موج اعتراضات مردمی را بخواباند ولی عملا به دولتی بدل شد که بیشترین کشتار را انجام داد. شریف امامی که در ۴ شهریور دستور گرفته بود کابینه تشکیل دهد به فاصلهی یک روز یعنی در پنجم شهریور دولت به اصطلاح آشتی ملیاش را تشکیل داد. به فاصلهی چند روز، یعنی در سیزدهم شهریور که مصادف با عید فطر بود راهپیمایی این عید سعید به تظاهراتی علیه رژیم پهلوی بدل شد. حضور انبوه جمعیت در این تظاهرات نشانگر این بود که در روزهای بعد هم این موج آرام نخواهد نشست. شریف امامی در ۱۵ شهرویور با توجه به موج فزایندهی ناآرامیها بیانیهی تندی صادر کرد تا شاید بتواند با تهدید مردم را از حضور در خیابانها باز دارد. شریف امامی تجمع مردمی در خیابانها را ممنوع اعلام کرد ولی مردم قصد نداشتند راهی را که طی کرده بودند رها کنند. در روز ۱۶ شهریور در حالی که نیروهای نظامی خیابانها را از اولین ساعات بامداد قرق کرده بودند، موج تظاهرات اام ارام از خیابانها مختلف آغاز شد و بزرگترین راهپیمایی تا
آن دوران را به وجود آورد و همین امر نشان میداد که تیغهی تهدید رژیم دیگر نمیبرد. نه تنها مردم بلکه گروههای سیاسی نیز در این تظاهرات به میدان آمدند و شعارهای تیز و تندی داده شد و به قولی برای اولین بار خواست مردم برای تشکیل حکومتی جدید و جمهوری سر داده شد. این شعارها و انبوهی مردم در تظاهرات باعث شد شاه شبانه به ایادی خود دستور دهد که از فردا نه تنها در تهران که در همهی شهرهای بزرگ از جمله تبریز و اصفهان و شیراز و… حکومت نظامی اعلام گردد. غلامعلی اویسی نیز که به دلیل قساوتهایش در قیام ۱۵ خرداد به قصاب مردم ملقب شده بود به دستور شاه فرمانداری نظامی تهران را بر عهده گرفت. همین مسئله نشان میداد که شاه قصد دارد حمامی از خون به راه اندازد. از طرف دیگر بسیاری از چهرههای سیاسی موثر مثل بازرگان و سنجابی را دستگیر و بازداشت کردند تا موجی از ترس بر دل مردم و سیاسیون بیاندازند.
نه موج دستگیریها و نه تهدیدها کارگر نیفتادند و مردم علیرغم اینکه گفته شده بود تجمع بیش از سه نفر ممنوع است، صبح روز بعد یعنی هفدهم شهریور، نه تنها دسته دسته، که فوج فوج به میدان ژاله سرازیر شدند. فرماندهای نیروهای نظامی در همان ساعات اولیهی تجمع مردم آنها را تهدید کردند که به خانهیشان برگردند. با امتناع مردم گلولهباران مردم شروع شد. تظاهرات فقط محدود به میدان ژاله نبود و مردم در خیابانهای دیگر نیز اعتراضات خود را شروع کرده بودند و همزمان با گلولهباران و کشتار مردم در میدان ژاله، دژخیمان پهلوی در خیابانهای دیگر نیز مردم را به گلوله میبستند. بر طبق آمار غیر رسمی بیش از ۴۰۰۰ نفر توسط شلیک مستقیم نظامیان به خاک و خون کشیده شدند. حجم کشتههای ۱۷ شهرویور به گونهای زیاد بود که خبرنگاران خارجی حاضر در بین مردم، این گلولهباران به جوخههای اعدام تشبیه کردند. در این میان به خاطر شدت فاجعه، برخی از سربازان نه تنها از دستور فرماندهان خود سرپیچی کردند که برخی از آنها اسلحههای خود را رو به سوی مافوقهایشان نشانه رفتند. بعد از کشتار انبوه مردم که تا بعد از ظهر ادامه داشت، موج دستگیریها آغاز شد. قساوت و جباریت شاه و اعوان و انصارش چنان بود که حتی کشورهای حامی شاه نیز به نوعی از او روی برگرداندند.
این روز که به جمعهی سیاه ایران معروف شد با آنکه قربانیان زیادی داشت اما عملا تیر خلاصی بود که رژیم پهلوی بر سر خود شلیک کرد و در نهایت هم باعث سقوط خود شد.