تاریخ : چهارشنبه, ۲۸ شهریور , ۱۴۰۳ Wednesday, 18 September , 2024
3
به مناسبت سوم شهریور سالروز اشغال ایران توسط متفقین

روزی که ایران اشغال شد!

  • کد خبر : 15227
  • ۰۳ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۶
روزی که ایران اشغال شد!

در اولین ساعات سحرگاه سوم شهریور سال ۱۳۲۰، در حالی که چند ساعت هنوز به طلوع خورشید تابستانی باقی مانده بود، مردمی که در شهرهای شمالی و جنوبی ایران هنوز در خواب بودند با صدای وحشتناک بمب‌هایی که بر سرشان می‌ریخت از خواب بیدار شدند. مردم شهرهای شمالی مثل شهر تبریز،  در حالی که از […]

در اولین ساعات سحرگاه سوم شهریور سال ۱۳۲۰، در حالی که چند ساعت هنوز به طلوع خورشید تابستانی باقی مانده بود، مردمی که در شهرهای شمالی و جنوبی ایران هنوز در خواب بودند با صدای وحشتناک بمب‌هایی که بر سرشان می‌ریخت از خواب بیدار شدند. مردم شهرهای شمالی مثل شهر تبریز،  در حالی که از ترس به خیابان‌ها می‌ریختند به هواپیماهایی که بدون هدف خاصی بمب‌هایشان را بر سر مردم و خانه‌هایشان رها می‌کردند می‌نگریستند. مردمان جنوب هم اوضاع بهتری نداشتند. گلوله‌ها توپ‌ها از سمت دریا بر سر آن‌ها می‌ریخت. کسانی که به خط ساحلی نزدیک بودند می‌توانستند ببینند که کشتی‌های ایرانی، اعم از جنگی و غیر جنگی در همان اولین حملات، با انفجارهای پی‌درپی نابود و غرق شدند. البته اینطور هم نبود کسی نداند چه خبر است و این هواپیماهایی که شمال ایران و کشتی‌هایی که جنوب ایران را به رگبار بمب‌های کشنده بسته بودند کیستند. از چند وقت پیش اخبار جسته و گریخته در شهر بین مردم زمزمه می‌شد که انگلیسی‌ها و روس‌ها به خاطر اعلام بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی دوم و نپیوستن به متفقین، دل خوشی از رضاشاه نداشتند و دنبال بهانه بودند تا

او را و ایران را به زانو درآورند. دلیل خوبی هم برای این کار داشتند. ارتش قدرتمند آلمان به شوروی حمله کرده بود و انگلیسی‌ها از ترس سقوط شوروی که می‌توانست بعدها سقوط آن‌ها را در پی داشته باشد، قصد داشتند به یاری آن‌ها بشتابند و تا جای ممکن به آن‌ها تسلیحات برسانند. این تسلیحات می‌توانسد حرکت ارتش آلمان به سمت مسکو را کند کند و دیگر قوای متفقین با تقویت جنگ در محورهای دیگر عملا آلمانی‌ها را در تسخیر مسکو ناکام بگذارند.

رضا شاه با توهم آریایی بودن، قرابتی به آلمانی‌ها داشت ولی با این حال مخصوصا به خاطر ترس از همسایه‌ی شمالی یعنی شوروی، بی‌طرفی را برگزیده بود. اما این بی‌طرفی برای متفقین راضی کننده نبود چرا که آن‌ها به ایران نیاز داشتند. نیاز آن‌ها به این خاطر بود که ایران پلی امن و راحت بود تا انگلیسی‌ها بتوانند سلاح‌هایشان را به دست روس‌ها برسانند. به همین دلیل با بهانه‌ی حضور جاسوسان آلمانی در ایران بعد چند بار تهدید، ناگهان بدون اطلاع ایرانی‌های به طور غافلگیرانه به ایران هجوم آوردند.

در تهران پایتخت، رضاشاه و اعوان و انصار در خواب خوش بودند. آن‌ها فکرش را هم نمی‌کردند که متفقین بخواهند با این هجمه و به طور ناگهانی ایران را تسخیر کنند. ولی وقتی سفیران سفیران انگلیس و شوروی در ساعت ۴

بامداد به دیدار رجبعلی منصور در خانه‌اش رفتند و خبر ورود نیروهایشان به ایران را دادند، خبر حمله‌ی متفقین یکی سیاسیون ایران و رضاشاه را از خواب پراندرجبعلی منصور ابتدا به سعدآباد رفت و خبر شوم را به رضاشاه داد. در حالی که شاه هنوز در شوک بود به مجلس رفت. طی راه دستیارانش اعضای مجلس را از خواب خوش بیدار کرده بودند و همه را به مجلس فراخوانده بودند. در مجلس منصور خبر حمله‌ی انگلیس و شوروی را به نمایندگانی که حالا خواب از سرشان پریده و وحشت جای آن را گرفته بود داد. او در جواب سوال نمایندگان همان چیزی را گفت که به شاه هم گفته بود و آن این‌که، حضور آلمانی‌ها(اعم از کارشناسان و جاسوس‌ها) از نظر دول انگلیس و شوروی، نقض بی‌طرفی است!

در حالی که سیاسیون در حال بحث و بررسی بودند، حملات اشغال‌گران همچنان ادامه داشت. بسیاری از مردم بی‌گناه در این حملات به خاک و خون کشیده شدند و تعداد نظامیان هم آن چنان کم نبود. مخصوصا در جنوب ایران بسیاری از فرماندهان و سربازان نیروی دریایی ایران کشته شدند.

رجبعلی منصور که این شرایط را ترسناک می‌دید تصمیم گرفت که استعفا دهد. این آسااان‌ترین راه بود   برای او و آدم‌هایی مثل او. ولی رضاشاه هنوز فکر می‌کرد که می‌تواند اوضاع را بهبود بخشد. او فکر می‌کرد ارزش و اعتباری نزد روزولت دارد. روزولت رئیس جمهور آمریکا با حضور به موقع در جنگ جهانی دوم عملا در حکم ناجی اروپا ظاهر شده بود و به همین دلیل حرف او برش زیادی داشت. رضاشاه با روزولت تماس گرفت تا انگلیس و شوروی را از ادامه‌ی پیشروی به سمت مرکز ایران باز دارد ولی روزولت آب پاکی را در دست‌های رضاشاه ریخت. او در مقابل درخواست شاه ایران گفت که تمام قد در کنار هم‌پیمانانش یعنی شوروی و مخصوصا انگلیس ایستاده است. این جواب روزولت تازه شاه ایران را متوجه کرد که بر خلاف آن‌چه می‌پنداشت، نه تنها هیچ قدرتی ندارد بلکه اساسا فاقد اعتبار نیز هست.

در نهایت، اشغال ایران در روزهای بعد هم ادامه یافت تا جایی که قوای شوروی و انگلیس به تهران رسیدند بدون اینکه با مقاومت جدی‌ای مواجه شوند. به دستور آن‌ها رضا شاه از سلطنت خلع و به جزیره‌ی دوردست موریس تبعید شد. هر چند آن‌ها قصد داشتند نوع حکومت را نیز تغییر دهند ولی فروغی که راضی شده بود مقام نخست‌وزیری را در نبود کسی دیگر بپذیرد به لطایف‌الحیل آن‌ها را راضی ساخت که ولیعهد یعنی محمدرضا را به جای پدر به حکومت بگمارد با این تظمین که شاه جوان مطیع و حلقه به گوش قوای متفقین باشد.

داستان اشغال ایران توسط قوای بیگانه، داستانی است پر آب چشم که دل هر ایرانی وطن‌دوست را به لرزه درمی‌آورد. داستانی که ناشی از ترس و جبونی حاکمانی بود که فقط بلد بودند در حق مردمانشان گردن‌کلفتی

کنند ولی وقتی پای قدرتمندان خارجی در میان بود، حرفی برای گفتن نداشتند. تاریخ همیشه چیزهایی برای آموختن دارد برای آنان که می‌خواهند چیزی بیاموزند.

 

 

لینک کوتاه : https://faslnews.com/?p=15227

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.